: ازاین دنیا و و ضع ناپسندش شدم خسته ، هراسان از گزندشپس ازمرگ، آدم ایا، کار خیرشبه دنیای قشنگی میبرندش؟ زبانی خوش طلب کن، از خداوندبزن دلها همه با عشق پیوندبه رسم عاشقی پیغمبری باشمیان خلق ادبی...
یاوه گویی چهره گشته بر جهاندشمنی و کینه ورزی شد عیاندیو تا آمد فرشته میرودمهربانی رفته شاید اسمان نه هر شام سیاهی ماه داریرفیقی همدم و دلخواه داریخرت ، رد کردی از یک پل مکن فیسک ادبی...
غصه و غم عقل زایل میکندزندگی را سخت و مشکل میکنداسترس دل را به سوی خود کشیبا زبان نرم مایل میکندسپیده درسپیده عید در عیدطلوع آفتاب است و دوخورشیدبه لبها ساغری از باده ی نورلبالب جان شراب عشق نوشید&nbs ادبی...